sepid

من نه شاعرم نه نویسنده بیکارم

sepid

من نه شاعرم نه نویسنده بیکارم

تاریخ آجری

درد پیرمرد به تاریخ آجری باج نمیداد

سبیل هیتلری

میراث بزرگ جنگ کوچکش بود

آواره ی گمشو آباد

به اسارت چشم هایش جان میداد

پیرمرد سوزن ندیده هایش را نخ میکرد

لباس فراموشی گذشته اش را می بافت

 چشم بند بیداری را به خواب میزد

آی زار داد وبیداد

موج موج سرسام بی سیم چی

هیاهوی تازیانه ی ترس

 روح ها در دود واره  تنها میسوزد

دوباره لحظه ها به خمپاره ها تکه تکه میشوند

بادست هایی که خداداد نیست

پای تاریخ را می برند

زور پیرمرد به پلک هایش نمیرسد

چشم های خائن را .....

 

****

بندپوتین پیرمرد

 گلویی آویخته از فریاد

مرگ دستکاری شده....

نظرات 4 + ارسال نظر
payam دوشنبه 27 مرداد 1393 ساعت 14:58

علی جون این وبه منه kooori.blogfa.com

رضا یوسف زاده تهرانی پنج‌شنبه 2 مرداد 1393 ساعت 10:25 http://rezatehranii5.blogsky.com

سلام دوست گرامی.با شعری جدید منتظر نظرت هستم.
با احترام

شهرزاد دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 ساعت 00:49 http://kash2.blogfa.com

به روزم

پیام شنبه 14 دی 1392 ساعت 11:38

زیبا بود دوستم.نه تازه داره ازت خوشم میاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد