به تمنای بیابان
به خشکی شانس دریا
کرمی برای تن لاشه ها
سقوط از صندلی
پرواز را بی پر
بالای دار پریدن
شاپره ی بی سر
صندلی های که زیر پای تو خالی می شود
چشم هایی به نیم کاسه ها
زیر سنگ فرش کمی خدا
روی بام صندلی ها
لمس باج آلود آزادی
هیس خواب زده ی سگ
صدای فکرها را در می آورد
بالا آوردن برای اعترف
اسپرمی که تورا برادر میکند
مادری دوجنسه را محرم
بیا به روزنامه ی شب
آبدارچی نسل شاش بند
خ د ا
را پهن
به دفن
به مرگ
به تنهایی