روزی علم آنقدر پیشرفت می کند
که خودمان را بازیافت میکنیم
خرده شیشه هایمان را به هندوها میفروشیم و گوشت گاو میخریم
زباله های خیسمان را به آفریقا میبریم
تا لیزابه ی آن سیاهی زمین را مسموم کند
فکرهای قراضه را به نان خشکی نمکی میدهیم
کتاب پاره می گیریم
تا آب خشک از گلویمان پایین برود
عکسی از استخوان لیسی
اسکلت های متحرک می گیریم
و جمجمه گاو را روسری قرمزسر می کنیم
تا جنون خاکستری
یک دل سیر نگاهمان کند
گرسنه از دنیا می رویم