sepid

من نه شاعرم نه نویسنده بیکارم

sepid

من نه شاعرم نه نویسنده بیکارم

جنون خاکستری

روزی علم آنقدر پیشرفت می کند

که خودمان را بازیافت میکنیم

خرده شیشه هایمان را به هندوها میفروشیم و گوشت گاو میخریم

زباله های خیسمان را به آفریقا میبریم

تا لیزابه ی آن سیاهی زمین را مسموم کند 

  فکرهای قراضه را به  نان خشکی نمکی میدهیم 

کتاب پاره می گیریم  

تا آب خشک از گلویمان پایین برود  

 عکسی از استخوان لیسی  

اسکلت های متحرک می گیریم   

و جمجمه گاو را روسری قرمزسر می کنیم  

 تا جنون خاکستری  

یک دل سیر نگاهمان کند  

گرسنه از دنیا می رویم