عادت کودکانه
دعوای یک نفر به چند نفر
توسری های پدر دوم
تکلیف ما انشای آینده ی روشن است
تنبیه ما دیکته ی نانوشته های تاریخ
رونویسی از مایع حرف شویی
امروز آخرین روز سال نوست
ما فردا هنر داریم....
بدرقه ما بوسه دستانمان
به ترکه ی بی سوادی مداد زندگی
تکرار دردناک دست بوسی
زنگ آخر است ایستاده ام
تا
خود کشی خودکار آبی
و
فرار برگه ی بی گناه از صحنه ی جرم
دزدکی مداد رنگی هم کلاسیم را بردارم
هرچیزی که در دست خداست را بکشم
آخ آخ آخ آخ آخ......
یه اشتباهی شد... حالا بعدا توضیح میدم... این شعرو کاملا میفهمم... :)
اول خیلی ممنون...
دوم چرا فکر می کردی نمیتونم خوب بنویسم؟
من این شعرو اصلا نمیفهمم... میشه توضیح بدی لطفا؟!
همیشه شعراتو که تو انجمن می خونی
یا خودم جایی میبینم این یادم میاد :
تصویر در تصویر!
این سپیدتو دوست داشتم
اما
به جای اینکه 100 تا تصویر ناب توی ی شعر بکار ببری
یه تصویر ناب بکار ببر و اونو بال و پر بده
اینجوری ماندگاری کارت بیشتر میشه :)
ی کوتاه نوشتم
شاید بشه اسم طرحو روش گذاشت
بیا نظرتو بگو :)
تبریک......
سلام...با ی نوشته ی جدید به روزم...سیاه دل و از اسمتون پاک کنید زیباتر میشه ها.
سپاس از نگاهتون و سلام
خوشنودم از آشنایی با شما
... به ادامه امیدوارم
میخونمتون ...
عذر تقصیر ، چون یه خورده تند رفتم
البته در مورد جمله ی بالای وبلاگتون نظرم تغییر نکرده . اگه امکانش هست بگین منظور و مفهوم کنایی که قصد داشتین با اون جمله برسونین چی بوده ؟
سلام
خواهش میکنم منظور خاصی نیست فقط میخوام بگم هیچ ادعایی تو شاعر بودن یا نویسنده بودن ندارم و تا اون موقعی که حرفی واسه گفتن نداشته باشم جمله ی بالای وبلاگ و تغییر نمیدم
سلام
آخه آدم بیکار تو رو چه به شعر گفتن
اصلا با این جمله ضد حالی به مخاطبا میزنی. طرف با خودش میگه عجب بیکاریه ها...
یکی هم دچار سو تفاهم میشه فکر میکنه شعر گفتن مختص بیکاراست.
ازونجایی که شعرا رو دوس دارم اینو گفتم.
اگر عوضش کنی خیلی بهتر میشه. از جملات مثبت استفاده کن
پیروز باشی جوون
عذر می خوام اسم شریفتون رو می تونم بدونم؟؟
سلام مرسی که بهم سرزدیُن.ممنونم از نقد خوبتون.فقط راستش متقاعد نشدم خیلی !!چون من نمادین کار کرده بودم اصلا منظورم به ظاهر نوشته ها نبو<<مثلا منظورم از چشمُُ هویت نه دبدن ظاهری و...بازم بخونیدش لطفن اما مفهومی و نظر بدین
چند نکته رو یادم رفت بگم : 1- بنده سپید کار نمیکنم و ادعایی هم بر نوشتن سپید فعلن ندارم . 2- خوشحال میشدم خودتون رو معرفی کنید . 3- صقیل # ثقیل = سنگین
منتظر بودم ببینم اهل نقد هستید بعد اولین نقدم رو بکنم . اول اینکه بنده سپید کار نمیکنم و متنی که از وبلاگم مطالعه کردید هم تابلو بود که یک دلنوشته ست . اگر چیزی جز یک دلنوشته از اون متن تلقی میفرمودید به سواد ادبی تون شک میکردم . ضمناً راستش اینو دفعه ی اول که بهم سر زدین میخواستم بهتون بگم ولی روم نشد اما ممنون که با اولین نقدتون باعث شدین که بنده جرات کنم حرف دلم رو بزنم . اگه واقعن نه شاعرین و نه نویسنده و فقط بیکار هستین به بنده سر نزنین لطفن . چون بیکاری ضعف خیلی بزرگیه. اگر هم خواستین که یه حرف نو بزنین در ابتدای وبلاگتون و اصلن بیکار نیستین ، پیشنهاد من اینه که جمله ی بالای وبلاگتون رو عوض کنین چون باعث پایین اومدن شخصیت خودتون میشه . (البته امیدوارم که این جمله فقط یه حرف بوده باشه چون از وبلاگتون این طور برمیاد که در زمینه ی سپید تا حدودی کار کردین .) در کل باز هم ممنونم که در نوشته هام فکر میکنین و اونها رو نقد میکنین .
امیدوارم انتقاد بنده شما رو ناراحت نکرده باشه . قبول دارم که خیلی رک صحبت میکنم اما اگر بهتون نقدی کردم مطمئن باشین فقط برای دلسوزی بود و برادرانه این حرفها رو زدم. در پناه حق باشید